-
دلداری ...
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1388 16:19
ـ این زندگیه؛ بهشت که نیست تو مجبور نیستی بی نقص باشی ! پ.ن۱: این رسومات دست و پا گیر ازدواج تا کی میخواد ادامه داشته باشه ؟! پ.ن۲: من داره یه جورایی ام میشه ! به انتهای ادب و نزاکت نزدیک می شوید ؛ از سرعت خود بکاهید ..! پ.ن آخر : شاید هیچوقت ...
-
خدا
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 15:11
پیش پایتان خدا اینجا نشسته بود نمی خندید ؛ میگفت دخترش نیستم مثل شیطان حالش را گرفته ام هی چشم غره می کرد و التماس که بیا و بترس گفتم : دخترت دیگر نمی ترسد درون خانه نمی آید تو که از شکم مادرت خدا نبوده ای من هم مثل تو ! پ.ن اول و آخر : شاید وقتی دیگر ...
-
شاید برای ولنتاین !
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 15:16
زیاد اهل قلم فرسائی نیستم. جملات کوتاهی که طنز تلخ داشته باشند مرا محسور می کنند، عاشق پارادوکس کلماتم... اعتقاد دارم شاید مردم علاقه ایی به آنچه بر سرم آمده و می آید نداشته باشند. لزومی هم به گفتن خاطرات شخصی و احوالات جامعه نمی بینم، چون اولی شاید به دیگران ربطی نداشته باشد و دومی را هم دیگران می بینند و وقتی حرف به...
-
چه کسی حوصله مو خط زد ؟!
دوشنبه 9 دیماه سال 1387 13:36
بدلیل نبودن انگیزه کافی برای نگارش از بروز شدن این ماه معذورم ! پ.ن1: به بزرگی خودتون ؛ کوچکی حوصله مرا ببخشید! پ.ن2: شاید وقتی دیگر . . .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 آذرماه سال 1387 15:17
تو را و مرا بی من و تو بن بست خلوتی بس !
-
Love Story
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 16:32
یه شب زیر بارون که چشمام به راهه می بینم که کوچه پُرِ نور ماهه تو ماه منی که تو بارون رسیدی امید منی تو شب ناامیدی تو بارون که رفتی شبم زیرورو شد یه بغض شکسته رفیق گلو شد نه شب عاشقانه ست، نه رویا قشنگه دلم بی تو خونه ، دلم بی تو تنگه ... * * * پ.ن1: تو شرکت وقتی همه واسه ناهار میرن تنها می شم/ طبقه چهارم کاخ سفید که...
-
یک فنجان شعر . . .
سهشنبه 2 مهرماه سال 1387 15:03
اگر تو بخواهی دور می ایستم چون آخرین چراغ خیابان اما روشن ... پ.ن۱: این عکس تکراریه ! اما چون کار خودمه و دوستش دارم باز هم میذارمش ! پ.ن ۲ : دلم میخواد اینجا رو حسابی عوض کنم / هم سیستم ظاهری و هم نوشتاری ... پ.ن۳: لطفا واسه اسم جدید این وبلاگ مرا یاری کنید ... پ.ن آخر: بیخیال وقتی دیگر ... حال را عشق است !
-
بی . . .
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1387 16:50
پائیز میاد از اشک تو ، واسه خودش غم میاره ... شهریور و خاطره هاش / باران پر خاطره اش و برگ هایی که دارن می بارن از درخت های همیشه خاموش ... اینجا تا چشم کار می کند کوه است و درخت و مردمانی مسکوت و خاموش ... اینجا کسی لبخند نمی زند و گرهی ست میان دو ابرو ... اینجا مرکز سبزینه های هستی و دریاچه ایی کوچک، که دریا می...
-
شعر خودم
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 09:19
در گستره ی بی امان لحظه ها سکوت محض را به ادراک ایمان خواهم برد من زنی تنها در آستانه ی فصلی گرم یادآور دختری که موهایش را با روبان زرد می بافت دیرگاهی ست که شعری نگفته ام بر گستره ی این سپیدی های راه به راه وارش نم نم و نم نم کلمات بر زمین خشکیده ی ذهنم حکایتی ست از تنهایی بی امان ما ... ای همیشه گریخته از من ، وقتی...
-
تولدم مبارک ...
شنبه 1 تیرماه سال 1387 09:21
همیشه در این کلمات چیزی هست * تولدت مبارک * چیزی هست که ما را به اشتباه می اندازد یا به گریه یا به خنده حتی ؛ کاش یکی از این تولد گرفتن های پیاپی یکی از این کیک هایی که می بریم یکی از این شمع هایی که فوت می کنیم ما را من و تو را به هم نزدیک تر کند ؛ یا بقول معروف خوشبخت مان کند ..! با این همه ... تولدت مبارک. درک من...
-
تنهایی ما...
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1387 09:36
چه روز دلگیریست امروز امروز امروزم... حرف زیادی ندارم جز همین شعر: - فکر نکردن به تو تف کردن هسته ی موز را می ماند و خوردن چیزی زرد. فکر نکردن به تو آنقدر احمقانه ست که روی سر دریا چتر بگیری تا خیس نشود. از وقتی که رفته ای پشت پایت آنقدر گریسته ام که دست گل های باغچه پیش هیچ ابری دراز نشده تازه به مادرم سپرده ام آشی...
-
بهاریه !
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 19:49
من آخرین کس خواهم بود آخرین بهار – آخرین برف آخرین نبرد برای نمردن و اینک ماییم فروتر و برتر از همیشه... پ.ن1: خواستم بگم بهار حضور توست / بودن توست ! پ.ن2: بهار تفلدت مبالک !
-
مشکوک!
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 20:14
بیا حواسمان را پرت کنیم مال هر کس دورتر افتاد عاشق تر است. اول خودم. حواسم را بده تا پرت کنم ... * * * پ ن۱: شاید وقتی دیگر ...
-
هذیان های یه ذهن متورم !
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 18:13
پر زد و پاره ی دل مرا سمت دریا برد نه باد شمال می آمد ؛ نه راه جنوب پیدا بود حال من ماندم و فراق فرا ر فتن از واژه ها من ماندم و عادتی آسوده از بیخوابی جهان ... * * * پ.ن۱: آب رودخانه ام / آب از سرم گذشته/ میدانم که رهایم نمیکنی/آیینه ام؛دستم را بگیر..! پ ن۲:وقتی چای داغ رو تو سرما هورت میکشم؛وقتی زیر شنل مادربزرگ تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1386 18:11
مسخره ست ... من هنوز با خودم به شدت درگیرم ... من با تغییرات جدید نتونستم خوب کنار بیام ... در حال بازسازی خودمم. یک بانویی جدید با حرفهای جدید ... به من مهلت بدهید و منو ببخشید بخاطر این تاخیر وحشتناک ! اینجا ریزش برگهای پاییزی / سوز باد پاییزی/ تنهایی / بوی نم . خاک بارون خورده / اینجا آسمون همیشه ابری / اینجا بارش...
-
خداحافظ خلیج همیشگی فارس . . .
دوشنبه 29 مردادماه سال 1386 13:32
تا چشم کار میکنه آبی و آبی / صخره هایی که شونه ای شدند برای موجهای همیشه آواره / قامت استوار و برگهای متواضع نخل / گرمای همیشگی /شرجی محض / سراب روی آسفالت / زنان نقاب به چهره / سکوی ساحلی / گرما گرما خاک جنوب / حیاط دانشگاه / سال های تحصیل / شعر و شعر و نئشگی /درس و درس و روزمرگی / باران های خاطره / پیاده رو های صبح...
-
. . .
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1386 15:52
آه ! ای کاش؛ روزی از خوی خرگوشی رها شوی و بدانی که من صیاد تو نیستم؛ عاشق توام ! پ.ن۱: زیبا از جنوب خلیجم به شمالی ترین شالیزار ممکن خواهم رفت ( برو بابا من بزرگ شدم ؛ منکه گریه نمیکنم ؛ چشام عرق کردن !!!)جمعه به ۳ مناسبت پارتی: فارغ شدن از این درس مزخرف/تفلد زودهنگام ! / گودبای تبعید ۲۳ ساله ی جنوبی ام ! منکه گریه...
-
دستنوشته های محرمانه !
شنبه 21 بهمنماه سال 1385 11:20
* تو نمی دانی من چقدر دوست دارم اینکه بر خلاف مقررات و آداب و رسوم و بر خلاف قانون و افکار و عقاید مردم رفتار کنم ، ولی بند هایی بر پای من است که مرا محدود می کند . روح من ، وجود من و اعمال من چار دیواری قوانین نیست و بی معنای اجتماعی عبوس مانده و من پیوسته فکر می کنم که هر طور شده باید یک قدم در سطح عادیات بالاتر...
-
سلام روزمرگی های همیشه !
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 15:58
سلام باران پرخاطره ، سلام دریای همیشه دلچسب ، سلام ای همه ی دوباره ها ، سلام ای دوباره از نو ... سلام به تکرار آغاز شدن ها ، سلام به صبرم برای ادامه ، سلام بتو که گهی یادمی و گهی ... هیچی ... سلام به همیشه گلایه در این سه نقطه های پرحرف ... سلام به تو که توی همین سه نقطه ها زاده شدی ، مخفیانه بزرگ شدی و شدی همه ی...
-
با شرح !
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 18:51
* ز تمام بودنی ها ؛ تو همین ؛ از آن من باش که به غیر با تو بودن؛ دلم آرزو ندارد... پ ن ۱: نیستم / نیستی / نیست : اه پس کی یاد ما میکنه ؟!! پ ن ۲: منتظر باش میام میگم چه ام شده ! پ ن ۳: شاید وقتی دیگر ...
-
شاید عشق ...
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 19:24
* هرگز جرائت نکردم از پدرم بپرسم که چرا مادر را برای عشق بازیت انتخاب کردی او که زیبا نبود... غافل از اینکه راز زیبایی مادر در سیب سرخی بود که آن را بدون پدر نخورد ... * * * پ ن ۱ : هنوز زنده ام و این مهمه . یعنی هستم ! پ ن ۲: دنیای تازه ات مبارک . به سرزمین خوابها و خیال ها و وعده ها خوش آمدی ... پ ن ۳ : شاید وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1384 19:49
و نه حتی تو و نه حتی ماه نگاهت بهانه خدا بود / هنوز من پر از حرفم ؛ پلک هایم که بیهوده نمی لرزند. بگذار بی تو نمیرم و عشق را مثل پروازم به خاطر بسپار *** به انتهای کوچه می اندیشم و در عصر زخم خورده لب هایت پاییز را جستجو میکنم ...
-
دلتنگ اما صبور ؟!
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1384 19:53
* صدای گامهای گریه می آید ! دوبا ره آمدی ؛ کنار پنجره شعری نوشتی و رفتی! این بار صدای قدم های تو را از پس پرده گاه گناه و گریه شنیدم! حالا به اولین ستاره که رسیدی بپرس کدام شاعر غزلپوش شبانه؛عشق را در برگهای ولنگار دفتری کهنه می نوشت ! ... اما تو که نشانی شاهراه ستاره را نمی دانی! همیشه ؛ از سیب و ستاره و روشنی قصرهای...
-
تنها ...
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 20:32
* تنها نشسته ام چون دخترکان عاشق درانحنای سین از سکوت برای بارمین بار ... معمای همیشه؛ کار من است یا گناه تو ؟! خدایان مرده اند و من بی هویت نشسته ام؛ به نظاره ی امواج این خلیج بارمین باریست که احمق میشوم به از بر کردنت رفتن ات به هرزه آباد آبها ... تنها نشسته ام؛ روی لام از لب ساحل در پیچ و تاب جیم از موج خلسه ی...
-
شاعر بی شعر ...
یکشنبه 18 دیماه سال 1384 12:30
* صدای افتخاری از ضبط اسقاطی روی میز روح تازه ای به اتاقم دمیده : - نی و نای چوپون / سحر خروسخون/ابرای بیابون ... میگن تو قصه بودی/همه رودخونه ها / دشت و گلپونه ها / حتی کوه و صحرا/همه میدونن که تو بودی؛که غزلهای شب جدایی رو سرودی ..! پرده صورتی اتاقمو کنار میزنم؛تا پسر همسایه دق نکنه ! نگام کن؛ همون جسد متحرک؛ همون...
-
مردن من !!!
جمعه 2 دیماه سال 1384 20:53
بعد از دو سالی که از هم بیخبر بودیم ؛ یهو پیداش شد ... - سلام شـ ... خوبی خانومی ؟! اونقدر از همه چی نامید بودم که دیدن یه دوست قدیمی که همزاد صداش میکردم ... نه ؛ بی فایده بود . - هنوز که تو لبی ... بخند دختر ..! نمیدونست که میخوام چیکار کنم . مدام حرف میزد. برق چشاش عوض شده بود . مثه همون دکتره که مثلا مشاوره میکرد...
-
من نه ...
دوشنبه 28 آذرماه سال 1384 10:59
نه ؛ من خانه ای ندارم سقفی نمانده است دیوار و سقف خانه ی من همین هاست که می نویسم همین طرز نوشتن از راست به چپ است در این انحنای نون است که می نشینم سیر من از همه ی بلایا سرکش - ک - یا - گ - است ..! پ ن ۱ : میدونم اینجا به شدت در پیته. اما باور کن وقت ندارم قالب رو عوض کنم !!! پ ن ۲ : ۲۶ آذر. جلوی ۳۰۰۰ نفر تماشاچی ....
-
من یا جودی ...
دوشنبه 14 آذرماه سال 1384 12:18
این روزا به شدت احساس میکنم که شبیه جودی شدم ! حتی یه عروسک بابالنگ دراز هم خریدم گذاشتم کنار آینه میز توالت و شبا درست عین یه منگل کند ذهن بهش خیره میشم و میگم بابا چرا اینجوری شد پس ؟! تازه فهمیدم که چقدر شبیه منه : کشیدن کاریکاتورایی که بعدش دردسر میشه . شعرای در پیتی که تو نشریه ها چاپ میشه . مقاله های طنزی که سر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 آذرماه سال 1384 11:27
تمام نوشته ها و قالب قشنگم پودر شد !!!