دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

تنهایی ما...

چه روز دلگیریست امروز امروز امروزم...

حرف زیادی ندارم جز همین شعر:

 

-  فکر نکردن به تو

تف کردن هسته ی موز را می ماند

 و خوردن چیزی زرد.

فکر نکردن به تو

آنقدر احمقانه ست که

روی سر دریا چتر بگیری

تا خیس نشود.

از وقتی که رفته ای

پشت پایت آنقدر گریسته ام

که دست گل های باغچه پیش هیچ ابری دراز نشده

تازه به مادرم سپرده ام

آشی بپزد

برای پشت پایی که از تو خورده ام

و آرزوهایی که رفته اند کشک شان را بسابند...

 

پ.ن1: نمی دونم خدا با من چه خصومت شخصی داره که هرآنچه  که میخوام نمیشه ، هرآنچه که نمیخوام میشه ...

پ.ن2: واسه اولین باره که شکوفه دادن درختارو میبینم، قشنگه اما فهمیدن اینکه آلرژی فصلی داری و باید جلو مردم آنقدر عطسه و سرفه کنی تا کبود شی اصلا چیز جالبی نیست!

پ.ن3: اگه دعای رقیبان و نفرین بعضی ها بذاره شاید امسال ما هم آره ..!

پ.ن4:وای اعتراف نــــــــــــــه !!! شاید وقتی دیگر...