آه ! ای کاش؛
روزی از خوی خرگوشی رها شوی و بدانی
که من صیاد تو نیستم؛
عاشق توام !
پ.ن۱: زیبا از جنوب خلیجم به شمالی ترین شالیزار ممکن خواهم رفت ( برو بابا من بزرگ شدم ؛ منکه گریه نمیکنم ؛ چشام عرق کردن !!!)جمعه به ۳ مناسبت پارتی: فارغ شدن از این درس مزخرف/تفلد زودهنگام ! / گودبای تبعید ۲۳ ساله ی جنوبی ام ! منکه گریه نمیکنم ؛ بهم نگو چشام اینجوری قشنگتره ! تو تموم این فجایع ممکن به اندازه ی یه پارتنر واسه رقص پیشم نیستی
پ.ن۲: بیخود کرد شاعری که گفت : (( دلتنگی های آدمی را باد با خود میبرد /رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده میگیرد ... ))؛
پ.ن۳ : یه دنیا حرف اما شاید وقتی دیگر ...
دخمل افشلده ی خلیج
سلام . خوبی ؟وبلاگ خوبی داری . خوشم اومد . راستی منم به روزم و منتظرت که بی یای پیشم . موفق باشی
فیلتر شده ؟!
بابا تو هم ..؟
سلام
خوبی؟
یه جورایی مثل خودمی با نوشته هایی متفاوت
پایدار باشی
دخمل ناز!
در ناز بودن من که اصلا شک نکن ( چشمک )
سلام !
هر کسی دردی داره و هرکسی هم فکر میکنه درد خودش بزرگترین درد دنیاست ولی دنیا با همه بزرگیش داره به اندازه حجم خودش درد حمل می کنه !
مثل دنیا بزرگ باشی ولی غم تو دلت نباشه !
ضمنا؛ من آدرس شما رو توی نظرات دم دیدم !
حوصله داشتی یه سر به ما هم بزن !
پاینده باشید!
سلام بر دختر خلیج
ممنون اومدی هرچند خاموش
حرفی اگر بود
دیوارها سکوت نمیکردند ..!
سلام ...منم دوست دارم ببینمت ...امیر رو اگه دیدی سلام من رو هم بهش برسون ...ممنون ! نشست هم که همین تازگی ها گذاشتیم ...نیومدی!
من که شدم جن و امیر هم بسم ا... !
نیستش و هستش !
جالب اینکه در پی هم !
مشتاق دیدار ...
بمن هم خبر بدین بابا واسه این نشستها ...
سلام بر بانوی دریا وشرجی
خوشحالم از اینکه در عبور روزانه ات از حاشیه خلیج سراغی از سمت دریا گرفتی...دریا دل باشی
دریا که صدا میزندم وقت کار نیست ...
سلام. پس کی میای شمال. آخه این تبعید تو تموم نشد. تولدت کیه؟ مبارک باشه.
به شاعرا فحش نده. اونا به حد کافی مشکل دارن!!!
من دومین روز تابستون بدنیا اومدم
اما چون اصولا همین حالاش هم داریم آبپز میشیم مثه همیشه باید N قرن زودتر این مراسمها برگزار شن !
دلیلش رو هم میتونی در بخش هواشناسی یاهو پیدا کنی ..!
من پاییز واسه همیشه میام پیش خزر !
خودت چی؟
من هنوز می ترسم / پس هستم !
فکر کنم مال شاملو بود/ آره؟
یا هو
ما هرچه تامل کردیم ارتباطی میان پانوشتها و متن نیافتیم اما همین دانستیم که به بغضی گذرا دچار شده اید که ان شاالله با چند بار مصرف قرص زمام آن هم درست خواهد شد. بگویمت که دل به خاک جنوب و شمال نبند که آسمان تمام این مرز خراب شده به یک رنگ است. باری ما دیگر نمی توانیم ببینیمت که این رسم بلاگستان برای هرچه مرزموزتر شدن بلاگرهاست!
یا حق
از توضیح دادن بیزارم !
اما باید بگم که بین پانوشته ها و مطلب اصلی همیشه یه لینکی هست که اونایی که باید بگیرن میگیرن ! شما زیاد غصه شو نخور !
دریای جنوب و شمال بهونه ست ... کار ما از جای دیگه ای خرابه برادر !
سلام دخمل خلیج.
دخمل خلیج... من اومده بودم بگم چلا مذاب اینطولی شده؟
بهد دیدم نوشته هاتو دالم میخونم!
بهد دیدم آلشیوتو هم خوندم!
بهد دیدم همه شو ذخیله کلدم!
من فکل میکلدم دخملای خوشگل بد اخلاقن ولی دیدم تو یه دخمل خوشگل مهلبونی... واسه همین خیلی دوستت دالم.
اما یه خولده گیجم! تو شمالی هستی ، جنوبی هستی بازیگلی ، شاعلی ، نوازنده ای ، تکواندویی! ، نخاشی ، خلاصه خیلی چیزای جالبی بودی! لاستی تو ۶۳ ای هستی؟ ۶۳ سال موش بده ! موش بخولدت!............ همه به من اینو میگن!
اوه همه چی گفتم الا اونی که اومده بودم بگم...
ببین چلا مذابو ول کلدین ؟ همه تونو میگم چلا آخه :
لئیس: مسهود
مدیلان: دخمل خلیج . پسل شلخی . لامیکا . شلوین . شاه !
۱۴۶مین کالبل : نی نی کوشولو!
هیشکی نبود اونجا...
کلی غصه خولدم ... یه خولده هم جیخ کشیدم :) البته یواش هیشکی نفمید !
اگه دیگه شما ۶ نفل نمیلین مذاب شین، من بلم یه چن تا جیخ بلند محکم! بکشم و بلای همیشه خدافسی کنم.
چه غم انگیز... بهد پست مهلفی خودم باید پست خدافسیمو بزنم :(
سلام نی نی جان ...
ممنون که همه ی مطالب منو تو سایت خوندی ( حتی آرشیو رو )
من بچه ی ایرانم / کجاش؟ مهم نیست ! و دوست دارم تو هر هنر و کاری چیزی واسه گفتن داشته باشم ... گرچه هنوز هم هیچی بارم نیست !
و اما رفتن من از سایت : بارها توضیح دادم ... من واسه کمک به مدیر سایت به اونجا دعوت شدم که یهو ورق برگشت و شدم نویسنده ی تاپ اونجا و یه ملت که مدام میل و پیغام میدادن که کی هستی و کجایی و ...
ببین ؛ مدیریت سایت سیاست خاصی میخواد و من فقط حرف دل خودمو هم سن و سالامو میزدم ... اما پیگیری یه سری آدما که موی دماغ میشدن تا سر از زندگی خصوصی من درآرن جدا آزارم میداد . . .
من رسالتم رو انجام دادم ؛ جلب خواننده واسه سایت ؛ طوری از ۳ نفر در روز به ۱۰۰ رسید؛ دیگه کاری نداشتم / آدم تو اوج بره کنار بهتره تا با کنار گذاشته شدن خاموش شه ... خوب این طرز فکر منه که دوست دارم تو محبوبیت بکشم کنار ( دلایل خصوصی رو نمیگم حالا!!!)
بهرحال سایت دانشگاه آزاد دیگه یه سایت مرده ست ؛ یعنی قلم من بمن اجازه بازگشت نمیده حتی باوجود اینکه به مسعود هم گفتم : مذاب یه نوزاده / تو به دنیاش آوردی و من بزرگش کردم ... اما ...
همیشه یه امایی هست که ... بگذریم !
سلام
با اجازه
اولین بار که به وبلاگ همشهری هام سر می زنم
از کنگ هستم
مطالبتون جالبه
خوشحال میشم نظرتون رو در مورد تبادل لینک بدونم
راستی یه سر بهم بزن ...خوشحال میشم
چی ...............نه ..پشیمون نمی شی
راستی می خواستم بدونم شما که به نقاشی علاقه دارین
جایی سراغ ندارین که ..منظورم اینه که کلاسی برای طراحی چهره باشه ..
منتظرم
موفق باشین
یادگیری طراحی چهره واقعا کار زمانبریه ...
من هیچوقت از استادام دراین خصوص چیزی یاد نگرفتم ...
فکر کنم یه استعداد ذاتی میخواد واسه اینکار . جدی میگم !
منظور من آرشیو وبلاگتون بودا. نه سایت مذاب.
ببشخین سلام!
بله خب بهتون حخ میدم.(یه چیزی یواشکی بگم؟فک نمیکلدم انقد جدی جوابمو بدین. الان احساس میکنم خیلی بزلگم مثلن )
مواظب خودتون باشین هر جا که میرین.
بازم شاید بیام اینجا... اجازه میدین؟
در کلبه ی درویشی ما همیشه بروی دوستان بازه ...
دوستان در حق ما کم لطف ان ...
اینا وبلاگ های منن اگر مایل بودی سر بزن(نظر هم بده) خوشحال میشم.
www.shahsavarr.persianblog.com
www.architect_bnd.mihanblog.com
www.khorshede_poshteabr.mihanblog.com
و این هم وبلاگ تیم فوتسال شهسوار کربلا هستش که امسال توی کل استان هرمزگان اول شد
اگر به وبلاگ های خودم سر نمیزنی ولی حتما به این وبلاگ سر بزن و نظر هم بده....
www.shahsavarfc.blogsky.com
من هم یکی از بازیکنای تیم فوتسال شهسوار کربلا به اسم سلمان خان از بندرعباس
سلام دخت خلیج
وبلاگ خوبی اته
به مم یه سر بزن خوشحال ابم
نشست؟ کجا؟! بندرعباس؟!! عجب!
ما خیلی گویا خیلی پرتیم.
من یک انتقاد سازنده دارم و به خاطر آن خیلی فکر کردم چایی زیاد خوردم و سیگار هم کم دود نکردم پس اگر گوش نکنی دلگیر می شم. برای دلگیر نشدنم ادعای خسارت می کنم و...
شما اصلا بیا این وبلاگ رو تعطیل کن و خیال خودتو ما و همه رو راحت کن: باش؟!
َ* *َ *َ
ضمنا یکی از آن گیرنده های قوی را به ما هم معرفی کنید. متونی در دست احداث داریم که بعید می دانم حتی خودمان هم چیز از آن دستگیرمان شود!!
دوست خوب من ...
میدونم که بدقولم ... اما ...
باز هم شکر گاه به گاه اینجا به روز میشه ! بهتر از هیچیه !
اینجا ما بطور نامرتب گاهی نشست داریم . در بخش های مختلف / سایت / وبلاگ / و حتی چتر ها هم دور هم جمع میشن / از مشکلات و ایده های جدید حرف می زنیم ... البته مدتیه که من کشیدم کنار ... اصولا دختر خلیج از همه چی کشیده کنار - حتی زندگی - !
به نام خداوند مهر ...
سلام ... همین کفایت می کند و هزاران بغض خاموش و سرخورده ... اینجا نمی دانم کجاست ... اما ساحل دارد و سکویی و ستونی که زیر آن موجها را بتوان دید و به حرمت نام مادر ستاره ای را دست در دست باد و شن های خلیج و واژه های عاشقانه ... می شود خدا را لمس کرد ... نگاه کن ...من هنوز در سلول ۲۰۶ محبوس ... نگاه کن ... من هنوز در کنار باجه تلفن ... چهار راه برق را متر می کنم تا تو تکرار شوی ...
من همچنان در همان نزدیکی غرق آخرین وازه هایم ... خلج و آسمان ... من ... تو ... خدا ... چه تکرار تحریف آمیزی سراسر وجودم را گرفته است ...
آیا تو روح مرا ندیدی ؟ ندیدی ... می فهمم فرصتش را نداشتی ... نگاهت را بستی و چشم هایت را خاموش و من بی وفا ... چه شرمندگی پر افتخاری ... من حریص دستهای تو هستم ... حتی اگر با یک پیام بی وفا شوم .
راستی ... گمشده قدیمی همچنان در کوچه پس کوچه های دنبال وقتی دیگر می گردی ؟ ...
می گذاری آخرین حادثه میان من و تو بازگو شود ... حادثه ای که رفته رفته فاجعه شد ... خداحافظی ... خداحافظ دختر خلیج .
ک.پ
پسر آسمون ...
هنوز هم مثه قدیما واژه ها رو با این سه نقطه سانسور میکنی و میکنم ! نمیدونم تا به کجا ...
اما اگه یادت باشه تو ایستگاه راه آهن گفتم که نقطه ی وصل دریا و آسمون درست در افق های دور دست رخ میده ... خندیدی و از پشت شیشه ی غبار گرفته ی قطار برام دست تکون دادی ... من هنوز هم باورم نیست که چی تورو کشوند اینجا و نگه ات داشت و بعد هم رفتی ... گاهی ما نشونه ها رو نادیده میگیریم و وقتی که میرن تازه یادمون میاد نشونه بودن ... حرف زیاده ... اما اینجا نمیشه ... یعنی هیچ جای دنیا نمیشه ... درداتو فریاد نزن ... یه چیزایی اگه آدمو از تو بخوره و عذاب بده مقدس تره تا اینکه به گوش نا محرمش برسه ...
هستم ... هنوزم گاهی کنار اسکله میرم ... رو همون سنگ های بزرگ میشینمو به خاطراتم از خلیج می اندیشم ... دلتنگی ادامه داره و هیچ ستاره ای پذیرای من نیست ! . . .
سلام. فقط بگو کجایی. اگه اومدی شمال خیلی نامردی که بهم خبر ندادی!!!
بازم آرزوی موفقیت
پسر شمال من هنوز بندرم ...
اگه خدا بخواد نیمه ی شهریور بارمو می بندم و میام ...
سلام ...
پترات / حرف مفت با چشمهایی که نمی بینند ...
بروز شد ٪
به نام خداوند مهر ...
سلام ...
تو راست می گی ... گاهی باید قداست را در نگفتن و ساکت ماندن دید ... قبول ...
خلیجت را و خاک دلربایش را می بوسم ...
خوشبخت باشی ... تا ابد ...
خدا نگهدارت ...
کسی که سالهاست رفته است ... و دیگر... هیچ !
ei gap jonennn
به نام خداوند مهر ...
سلام ...
وقتی که هرگز اتظارت را نداشتم ... مرحم شدی ...
آنجا که ناگزیر بود ... گریزان شدی ...
اینجا که وصف حال ما فرا می رسد ... نقش خون رگهایمان ... تو یگانه پروردگار شدی ...
خوش آمدی به جایی که زمان ساکن است ... قلم تو رنگ زندگی به روح و جانم می پاشید ... قانونی ست از ازل تا ابد ...
تو را می پرستم ... هر شب ... روی اسکله ... رو به آمان ... زیر پنجمین تیر سیمانی ... وسط خلیج ... با بطری سبز آرزوها در دست ... و خداحافظ عشق ... و خداحافظ زندگی !
انتظار نداشتی من دوباره مبارزه کنم ؟؟؟ آغاز ما دست ماست و پایان با رنگ خون و خدا .
خدانگهدارت دختر محبوب خلیج
مبارزه ی بی حاصلی ست این زندگی / بیا میدون رو به نفع دشمن رها کن و فقط یک هزارم ثانیه برای خودتو دلت زندگی کن / فقط برای زندگی کردن زندگی کن / برای یک هزارم ثانیه عاشقی کن و ببین که زیباست / تلخیا تموم میشه / خواهش میکنم یه بار به حرفم گوش کن و عوض شو ... فقط برای یک هزارم ثانیه ...
اگر تجدید خاطره مرهمی ست برای تو / من سکوت میکنم ...
به نام خداوند مهر...
یاد ندارم در هیچ سیاهی غرق شده باشم ... شاید از نور فرار کنم ... اما اهل سیاهی نیستم ...
شاید عقاید و اعتقادات و اهداف تو تغییر کرده ... زمینی شدی ... من فقط در توانم بود که دلداه باشم . همین !
منم ... کیان ... کیان پرنیان و دیگر هیچ ...
دل از دریا بریدن کار ما نیست ... یادت رفته ؟؟؟
روحم همیشه کنار توست ... تنهایش نگذار ...
خدانگهدارت .
نورهای اطراف تو سیاهی اند برای من / بند اسارتند که مانع پرواز منند / یادت باشه که دریا هم میمیرد اینو شاملو گفت / یادت نیست ؟!/ راستی به کدوم قانونی منو آسمونی و زمینی میکنی ؟ / ملاک ها همه عوض شده / حتی ... بگذریم .../ شاید وقتی دیگر ..!
به نام خداوند مهر ...
توی هیچ قانونی زمینی شدن و آسمانی بودن ... حکم نداره ... تو خودت گفتی می خواهی مثل همه باشی ... وقتی مثل همه باشی ... مثل من ... اثیر این خاک ... زمینی شدی ... اما ... هر جا که باشی ... تو هستی و تو بودی که انگشتان مرا به سوی آسمان کشاندی ... غصه نخور که تکه تکه می شود دلم ... برای آنچه فریاد زدم ... همه اش عشق بود ... و تو چه ساده همه عشق مرا ... سیاهی خواندی !
تجدید خاطرات برای من شیرین و زیباست ... تو چرا حرف نداری؟؟؟ ... حرف بیش از این سنگین : خدانگهدارت مادر ... خدانگهدارت ش... خدا نگهدارت کیان ... خدانگهدارت زندگی ... و دیگر هیچ ...