دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

دستنوشته های محرمانه !

 

*  تو نمی دانی من چقدر دوست دارم اینکه بر خلاف مقررات و آداب و رسوم و بر خلاف قانون و افکار و عقاید مردم رفتار کنم ، ولی بند هایی بر پای من است که مرا محدود می کند . روح من ، وجود من و اعمال من چار دیواری قوانین نیست و بی معنای اجتماعی عبوس مانده و من پیوسته فکر می کنم که هر طور شده باید یک قدم در سطح عادیات بالاتر بگذارم من این زندگی خسته کننده و پر از قید و بند را دوست ندارم

من همیشه دوست دار یک زندگی عجیب و پر از حادثه بوده ام . شاید خنده ات بگیرد اگر بگویم من دلم می خواهد پیاده دور بگردم. من دلم می خواهد توی خیابانها مثل بچه ها برقصم ، بخندم ، فریاد بزنم . من دلم می خواهد کاری کنم که نقص قانون باشد.

شاید بگویی طبیعت متمایل به گناهی دارم ،ولی این طور نیست ، من از اینکه کاری عجیب بکنم لذت می برم . یک مرد هیچ وقت برای نوشتن مذکر بودن را در نظر نمی گیرد اما من اگر بخواهم از خودم از حرف بزنم اول باید بگویم که من یک زن هستم و پیش بروم

هر گز ننوشتم : و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد … نسرودم : اکنون زنی تنهاست . ایستادم و ادامه دادم . چیزی شدم که مردان اطرافت محصور سکوت شدند !
بدی های من بخاطر بدی کردن نیست ، بخاطر احساس شدید خوبی های بی حاصل ست
نمی دانم رسیدن چیست ، اما بی گمان مقصدی هست که همه وجودم به سوی آن جاری می شود .کاش می مردم و دوباره متولد می شدم و می دیدم که دنیا شکل دیگریست ، دنیا این همه ظالم نیست و مردم این خصت همیشگی خود را فراموش کرده اند … و هیچ کس دور خانه اش دیوار نکشیده است .
معتاد شدن به عادتهای مضحک زندگی و تسلیم شدن به حد ها و دیوار ها کاری برخلاف طبیعت است.
بدی های من چه هستند ، جز شرم و عجز ، خوبی های من از بیان کردن ، جز ناله ی اسارت ، خوبی های من در این دنیایی که تا چشم کار می کند دیوار است و دیوار است و جیره بندی آفتاب و قحطی فرصت است و ترس است و خفگی است و حقارت است! 

... میان این همه آدم های جوراجور آنقدر احساس تنهایی می کنم که گاهی گلویم می خواهد از بعض پاره شود حس خارج از جریان بودن دارد خفه ام می کند ـ کاش در جای دیگری بدنیا آمده بودم ـ مغزم پر از سیاهی و ناامیدی می شود و دلم می خواهد بمیرم ، بمیرم و دیگر قدم به تالار زندگی نگذارم و دیگر چهره های خاکستری اطرافیانم را ننگرم …

ـ روزگاری نیست که آنها در کهکشان و از میان ستارگان
پرواز می کنند
ماه و خورشید چراغ راهشان
زهره و مریخ عصای دستشان بوده اند
آنها جستجو کرده اند و سر چشمه نور را یافته اند
و دیگران از خود می پرسند که آنها از کجا
الهام گرفته اند… 

پ.ن۱: و ترکهای این خیابان طویل میدانند / که  شـ ... چقدر تنهاست ..!

پ.ن۲: ...

پ.ن۳: شاید وقتی دیگر ...

                                                                                                     دختر خلـیج

نظرات 13 + ارسال نظر
نوپا شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:35 http://www.taheri.blogsky.com

با سلام خدمت شما


آموخته های زندگی

آموخته ام که: عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت
آموخته ام که: این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام که: بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای خلاق ترین فرد (خالق یکتا) است
آموخته ام که: مهم بودن خوب است ولی خوب بودن از آن مهمتر
آموخته ام که: تنها اتفاقات کوچک زندگی است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام که: خداوند متعال همه چیز را در یک روز نیافرید پس چطور می شود من همه چیز را در یک روز بدست آورم
آموخته ام که: چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام که: در جستجوی محبت و خوشبختی زمانی برای تلف کردن وجود ندارد
آموخته ام که: اگر در ابتدا موفق نشدم با شیوه جدیدتر دوباره بکوشم
آموخته ام که: موفقیت یک تعریف دارد « باور داشتن موفقیت»
آموخته ام که: تنها کسی مرا شاد می کندکه گوید تو مرا شاد کردی
آموخته ام که: گاهی مهربان بودن بسیار مهمتر از درست بودن است
آموخته ام که: هرگز نباید به هدیه ای که از طرف کودکی داده می شود نه گفت
آموخته ام که: در آغوش داشتن کودکی به خواب رفته یکی از آرامش بخش ترین حس های دنیا را درون آدمی بیدار می کند
آموخته ام که: زندگی مثل طاقه پارچه ای است هر چه به انتهای آن نزدیکتر می شود سریعتر می گذرد
آموخته ام که: باید شکر گزار باشیم که خدا هر آنچه را که می طلبیم به ما نمی دهد
آموخته ام که: وقتی نوزادی انگشت کوچکتان را در مشت کوچکش می گیرد در واقع شما را به اسارت زندگی می کشد
آموخته ام که: هر چه زمان کمتری داشته باشیم کارهای بیشتری انجام می دهیم
آموخته ام که: همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمکش نیستم دعا کنم
آموخته ام که: زندگی جدی است ولی ما نیاز به دوستی داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم
آموخته ام که: تنها چیزی که یک شخص می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبی برای فهمیدنش
آموخته ام که: لبخند ارزانترین راهی است که می توان با آن نگاه را وسعت بخشید
آموخته ام که: باد با چراغ خاموش کاری ندارد
آموخته ام که: به چیزی که دل ندارد نباید دل بست
آموخته ام که: خوشبختی جوستن آن است نه پیدا کردن آن

نوپا دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 11:10 http://www.taheri.blogsky.com

با سلام
ممنون از پیام شما

وقتی که زمستونه پنجره ها بسته می شن
گرمای اتاقا از یه جا بودن خسته می شن
بالای درختا که گشنه آب و هوا شن
رویای زمستونا تو دفترا زنده می شن
***

شهرام چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 20:56 http://www.shahramclub.blogsky.com

سلام دختر خلیج
خوشحال میشم به منم سر بزنی

شاد باشی

ممنون

طاهر دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 15:22 http://ahlalbeit.blogfa.com/


باعرض سلام وخسته نباشید
انشاءالله که درهمه کارهایت
موفق باشید

دختر خلیج
خوشحال میشم به منم سر بزنی

http://ahlalbeit.blogfa.com/
شاد باشی

طاهر دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 15:24 http://ahlalbeit.blogfa.com/


باعرض سلام وخسته نباشید
انشاءالله که درهمه کارهایت
موفق باشید

دختر خلیج
خوشحال میشم به منم سر بزنی

http://ahlalbeit.blogfa.com/
شاد باشی

ترنم چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 19:28 http://taranom1370.blogfa.com

سلام
لذت بردم خیلی زیبا بود
حتما سری به من بزن

معماری ساختمان سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 00:07 http://www.architect_bnd.mihanblog.com

امیدوارم سال جدید رو با هفت سینی از : سلامت.سربلندی. سرور. سرسبزی .صمیمیت. سرخوشی .سعادت شروع کنی با آرزوی 12 ماه شادی ..52هفته خنده....365روز سلامتی.....8760 ساعت عشق...525600 دقیقه موفقیت.... حالا دیگه من یه آسمونی تنهام id:delam_grefte_asemon در پناه حق یا علی خدا نگهدار راستی من آپ کردم www.shahsavarekarbala.mihanblog.com
www.daftare_eshgh2.mihanblog.com
www.architect_bnd.mihablog.com
www.khorshede_poshteabr.mihanblog.com

دمدمی شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:47 http://daam.blogsky.com/

بدلیل کم کاری شما مطالعه نمی کنیم...

عجب ؟!

دمدمی یکشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 18:10 http://daam.blogsky.com/

کم کاری...
نوشته خیلی قدیمی اما... به هر حال خواندیم. در اطراف خلیج خاصه شهر خودمان(اگر درست فهمیده باشم) دخترانی مثل جنابعالی و پسرانی مثل خودم کمتر یافت می شوند. آنجا عیار تفاوت در جامعه منظور کم بودن جوانی آنقدر پایین است که آدم مجبور می شود حتی حقیقت وجودی تفاوت ودش را هم با مسخره بازی و ... کتمان کند تا مورد سوظن قرار نگیرد. به هر حال با تنهایی خود بگیرد باشد که کامروا شوید.
(سوال شخصی: دانشگاه هرمزگانی یا آزاد. اگر هرمزگانی از انجمن خبر نداری و اگر آزادی آنجمن رو نبستن؟!)

ممنون که یاد من میکنی دوست عزیز ...
من آزادم . اصولا از هفت دولت هم آزادم ...
و همیشه واسه این آزادی عجیب و غریبم ... بگذریم !
من با تمامی انجمن ها و تشکلهای دانشجویی فعالیت صلح آمیز دارم ! بخصوص انجمن ادبی ... فرقی هم نداره ... آزاد - هرمزگان - بچه های علوم پزشکی و پیام نور ... هرجا که قدر کلمه و تقدس اش رو بفهمن منم همون جام !!!

دمدمی یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:33 http://daam.blogsky.com/

سوال سال:
شما چه انگیزه از ننوشتن دارید؟!!!

دلیل نگارش : تخلیه ی روحی !
واسه تویی که ناشناسه اما از همه شناس تر !

و اما ننوشتن : تا لت بخواد دلیل میتونم ردیف کنم . . .
اهل بهونه نیستم ... جریان زندگی محدودم کرده به خطوط ساده ی یه دفترچه ی یادداشت صورتی ... نوشتن تو تاکسی و اوتوبوس واحد ... دیگه فرصتی نمونده ... کاش میشد اعتراف کرد ... کاش !

یاشار پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 00:22 http://northboy.blogsky.com

فقط می گویم خلیج هیچ گاه آسوده نمی نشیند.

یکی یه روز تو چشام خیره شد و با صلابت گفت : دریا هم میمیرد !
موندم بغض کنم یا به تلخی اش بخندم ؛ بنظرت حرف حساب جواب داره ؟!

فرزند خورشید (محسن) پنج‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 http://moridi.myblog.ir

سلام
زیبا مینویسی
با یه داستان از مرگ خودم منتظرم
راستی من اهل بندر عباسم و ساکن رامسر

بهمن یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 18:56 http://btajdolati.blogfa.com/

سلام
دلیل خوبیه نوشتن برای تخلیه روحی
اما آیا خودت اونهارو میخونی ؟
درباره خودت هم میتونی نظر بدی؟(بنویسی)؟
هیچ وقت تونستی اصلاح کنی نوشته هات رو؟
آیا همیشه ثابت قدمی؟( ثابت نوشته منظورمه)
آیا احساس میکنی پیشرفت داشته ای در افکارت؟زندگی ات؟
نوشته هایت تاثیری در افکار خودت داشته؟

منو به چالش میکشی ؟
جالبه ! آره ؛ نوشته هامو می خونم . حتی بعضی روزها پست های اولین رو هم بازخوانی می کنم ...
من همیشه از خودم می نویسم . از افکارم . از حالاتی که در لحظه های مختلف تجربه کرده ام . و اصلا ثابت قدم نیستم ... من روحم آزاده و تنوع طلب ... اقتضای جوونیمه ... می خواهم تمام عادت ها و دیوارها رو نقض کنم .نمیخوام با فریاد اثبات بشم...
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آنهم از آنکه بیشتر دوستش میداری

وای من چرا پرت شدم به شاعرانه ها !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد