دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

بی . . .

پائیز میاد از اشک تو ، واسه خودش غم میاره ...

شهریور و خاطره هاش / باران پر خاطره اش و برگ هایی که دارن می بارن از درخت های همیشه خاموش ...

اینجا تا چشم کار می کند کوه است و درخت و مردمانی مسکوت و خاموش ...

اینجا کسی لبخند نمی زند و گرهی ست میان دو ابرو ...

اینجا مرکز سبزینه های هستی و دریاچه ایی کوچک، که دریا می نامندش ...

 اینجا تنهائی ها زیاد ست و این همه سبزی و سکوت تو را به آسمان نزدیک تر می کند.

اینجا بیست و دو سال زندگی را از یاد می برد. اینجا یعنی فراموشی ...

اینجا یعنی انزوا ...

اینجا شمـــــــــــــــــ   من   ــــــــــــــــــــــــــال است ..!

                           *          *        *

هنوز مثه یه مورچهء فعال ! هر روز تا شرکت پیاده می رم و میام . با همون کتانی سفید و کیف سیاهی که از دستام مثه یه وبال آویزه ! یادمه نوجوونی هام پیش خدا گله میکردم که: این چه بد زندگی ایی  که من دارم. منو بنداز یه جای دور. جائی که هیچ احد و ناسی منو نشناسه و خودم باشم و خیابونی که ازش هر روز عبور می کنم . وقتی آدمای همزبونم اینجا زبون منو نمی فهمن منو به جائی ببرکه واقعا نفهمم چی میگن و اینجوری خیالِ خودت و منِِ غُرغُرو رو راحت کن ...

سال ها گذشت و من کلاً یادم رفت که چه حرفی زدم و خدا چی گرفت از ما ... اینهمه آرزو و حرف ، پِرتی خدا زد و همین یه دونه آرزوی ما رو برآورده کرد !

چاره ایی نیست ...

 باید بی دوست / بی سینما / بی کافی شاپ / بی پیتزا / بی شعر / بی............... / ... هر چی کلمه که قبلش (( بی )) داره بسازم ...

پ.ن۱: اینهم وفا به قولی که دادم. آپدیت ماهیانه . . !

پ.ن ۲ و آخر: شاید وقتی دیگر . . .