آزادی کجائی تنهای تنهام
آزادی گرمی دستاتو میخوام
اینو حتما ببین ...
آزادی تو دلم حرفای درده
منو دوری تو آواره کرده...
پ.ن اول و آخر : آزادی جای تو خالیه ... آزادی ؛ آزادی ، آزادی ...
* درد من حصار برکه نیست
درد من ؛
زیستن با ماهیانی ست که
تصوری از دریا در ذهنشان
جائی ندارد ...
پ.ن۱: تازه از تهران آمده ام/ چقدر شلوغی خیابان ها و مردم سبزپوش و این جنب و جوشها به آدمی انرژی میدهد ...
پ.ن۲: آرام شده ام / حتی آرام تر از خواب درختان این دیار ... رشد کرده ام به ملکوت اشیاء و حسی ست نهفته در وجودم ... آی انسانهای همیشه محدود لذت رهائی را به این حصارها مفروشید ...
پ.ن۳: این بی پرده گوئی ها و خراشیدن وجه ی همدیگر؛ این هزینه های گزاف و ریخت و پاشها چه سودی برای کارگر خسته ای دارد که به ۱۰ شب نکشیده سر بروی بالش بیهوش می شود و از مناظره ها هم بیخبر ؟!!
پ.ن آخر : شاید وقتی دیگر ... شاید ...