دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

باور ...

زندگی از درون به بیرون جریان دارد و نه بالعکس؛

اگر این را درک کنی دیگر هرگز قربانی زندگی نیستی ...  

پ.ن ۱: نبودم ؛ به سفری طولانی رفته بودم ؛ به شهر شهریار؛ به دلباختگی های محض حسینی ؛ به غربت همه ی دردها و بی کسی های گنگ آینده ...  به آینده ام رفتم و بازگشتم ! 

بارور تر از همیشه ام ... سراینده ی تمامی امیدهای زندگی ... و آرام تر از خواب همه درختان این دیار ... دانستگی صبورترم کرده ... حالا شمارش معکوس شروع شده ... مدت هاست ... اما همیشه دیر به باور کوته بودنش پی می بریم... زندگی را می گویم ... بیراه رفته ایم ... براهم آورد!  

پ.ن۲ : خدایا دستانم خالی و دلم پر از آرزوست ؛ خدایا یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی کوتاه ...   آمین