سالهاست ننوشتم
یک دهه پیش، جوانی و آن شورها
اکنون تنها ، در اوایل سی سالگی ، کمی ناامید ..
ملالی نیست، جز دلتنگی برای خلیجم ، نبود یاران کنارم...
بد یا خوب مجموعه شعر کوتاهم منتشر شد:
« چه کسی حوصله ام را خط زد؟»
انتشارات شانی /تهران
و اینستای من، بعد از سالها رونمایی:
Shirin.jalaali
باید ادامه داد، شاید...
...
[گل]
[گل]
[گل]
واین منم ایستاده در استانه ی آبان های پر آب این روزها
مفاصلم می لرزند به خود از وهم فروپاشی
می دانم آخر پخش خواهم شد لای این روزها. ، لای این فصلها
که بند کرده اند به نرفتن ها
ومن همچنان میروم بایک درد مطمئن که روحم را کلافه کرده بود
یا هو
ایما از شعر که می دانید! خوشمان نمی آید اما از رفیق خوب یه چندتایی شاعر داریم.
باری ما که در کنار خلیجیم و در ملال غرق شدیم. از ملال 30 سالگی فراری نیست.
___
شرمنده بابت تاخیر مرتب به این فضا سر نمی زنم چیزی شبیه به لج بازی شده است این داستان ما.
تمووووم کامنت سالهای پیش رو خوندم
بیقرار شدم
بیقرار اون روزها
آمده ام تا خانه تکانی کنم
این سرزمین مقدس رو...
سبز باشید
سلام.
منم الان وبلاگم رو پیدا کردم بعد از ۹ سال
میخوام دوباره زنده اش کنم
من هم دوست
و کاش پیدایش نمیکردم، کاش
مهم نیست روزها و شبها چطور گذشت...
مهم نیست یک دهه بی تو گذشت...
مهم نیست هنوز هم تنهایم...
مهم نیست اگر تو خوش باشی.
تبریک میگم بانوی همیشه خلیج من.
بیادت بودم. سراسر لحظه هایم
و بعد دوباره سکوت را ادامه خواهم داد...
راستی هویتم عوض شد. حالا دیگه سینا شدم. برادرم شدم.
لازم بود تا ادامه بدهم...
تو نبودی... بی صدا ادامه دادم... بی کتاب و شعر و قلم...
بدون خلیج زندگی کردن شبیه مردن بودن.
هنوز عاشقانه برای مرده ام. یادم بخیر...
بدرود...
. . .
سلام
سلام
ممنون دختر خلیج
ممنون از حضور سبزتون
شاد باشین
نویسا...