دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

تنهایی ما...

چه روز دلگیریست امروز امروز امروزم...

حرف زیادی ندارم جز همین شعر:

 

-  فکر نکردن به تو

تف کردن هسته ی موز را می ماند

 و خوردن چیزی زرد.

فکر نکردن به تو

آنقدر احمقانه ست که

روی سر دریا چتر بگیری

تا خیس نشود.

از وقتی که رفته ای

پشت پایت آنقدر گریسته ام

که دست گل های باغچه پیش هیچ ابری دراز نشده

تازه به مادرم سپرده ام

آشی بپزد

برای پشت پایی که از تو خورده ام

و آرزوهایی که رفته اند کشک شان را بسابند...

 

پ.ن1: نمی دونم خدا با من چه خصومت شخصی داره که هرآنچه  که میخوام نمیشه ، هرآنچه که نمیخوام میشه ...

پ.ن2: واسه اولین باره که شکوفه دادن درختارو میبینم، قشنگه اما فهمیدن اینکه آلرژی فصلی داری و باید جلو مردم آنقدر عطسه و سرفه کنی تا کبود شی اصلا چیز جالبی نیست!

پ.ن3: اگه دعای رقیبان و نفرین بعضی ها بذاره شاید امسال ما هم آره ..!

پ.ن4:وای اعتراف نــــــــــــــه !!! شاید وقتی دیگر...

بهاریه !

 

من آخرین کس خواهم بود

آخرین بهار – آخرین برف

آخرین نبرد برای نمردن

و اینک ماییم فروتر و برتر از همیشه...

پ.ن1: خواستم بگم بهار حضور توست / بودن توست !

پ.ن2: بهار تفلدت مبالک !

مشکوک!

بیا حواسمان را پرت کنیم

مال هر کس دورتر افتاد

عاشق تر است.

اول خودم.

حواسم را بده تا پرت کنم ...

   * * *

پ ن۱: شاید وقتی دیگر ...

هذیان های یه ذهن متورم !

پر زد و پاره ی دل مرا سمت دریا برد

نه باد شمال می آمد ؛ نه راه جنوب پیدا بود

حال من ماندم و فراق فرا ر فتن از واژه ها

من ماندم و عادتی آسوده از بیخوابی جهان ...

     *  *  *

پ.ن۱: آب رودخانه ام / آب از سرم گذشته/ میدانم که رهایم نمیکنی/آیینه ام؛دستم را بگیر..!

پ ن۲:وقتی چای داغ رو  تو سرما هورت میکشم؛وقتی زیر شنل مادربزرگ تو ایوون سرما زده مچاله میشم/ یه حسی منو میبره اونور خاطره ها / یاد حرفای داغ عاشقونه و دستای سردت می افتم / راستی زیبا کدوم تضاد رو میشه باور کرد ..؟

پ ن۳: واسه یه دختر جنوبی این سرمای شمال شکنجه ی بدیه ..!

مسخره ست ...

من هنوز با خودم به شدت درگیرم ...

من با تغییرات جدید نتونستم خوب کنار بیام ...

در حال بازسازی خودمم. یک بانویی جدید با حرفهای جدید ...

به من مهلت بدهید و منو ببخشید بخاطر این تاخیر وحشتناک !

اینجا ریزش برگهای پاییزی / سوز باد پاییزی/ تنهایی / بوی نم . خاک بارون خورده / اینجا آسمون همیشه ابری / اینجا بارش رحمت از آسمون / اینجا صف طویل مهمون / چای خوش طعم لاهیجان / ایوون آقاجوون / اینجا سبزی و زندگی / اینجا این همه رگ جاری بودن منو مست کرده ... اما دریا / موجهاش / خورشیدش / مهتاب بی نظیرش / سینما ستاره / پیتزا / اونها چی ؟

به من مهلت بدهید ...

به من فرصت دوباره ی تولد بدهید ...

باز میگردم ... حتما خواهم آمد و خواهم نوشت ...

چرا که دختر خلیج هویت اش نه تنها دریا / خلیج همیشگی فارس / ایران ؛ بلکه نوشتن ست ...

خواهم آمد و خواهم نوشت ...

پ ن۱: دلم برای همه چی لک زده ...

پ ن۲: شاید وقتی دیگر ...