بعد از دو سالی که از هم بیخبر بودیم ؛ یهو پیداش شد ...
- سلام شـ ... خوبی خانومی ؟!
اونقدر از همه چی نامید بودم که دیدن یه دوست قدیمی که همزاد صداش میکردم ... نه ؛ بی فایده بود .
- هنوز که تو لبی ... بخند دختر ..!
نمیدونست که میخوام چیکار کنم . مدام حرف میزد. برق چشاش عوض شده بود . مثه همون دکتره که مثلا مشاوره میکرد : جلسه اول: - دختر به این نازی حیف نیست افسرده شه ؟ هیچ میدونی تو چشات یه دنیا زندگی خوابیده ... (؟!) جلسه دوم: تو احتیاج به یه دوست داری؛ نه این جوونای فکلی؛ من میتونم دوست خوبی واست باشم ...
جلسه سوم: - آقای دکتر؛ اینا چیه که میگی ؟ من کی گفتم نیاز به دوست دارم؟ اونهم از نوع مرد؟! انگار شما مشکل جنسی دارین نه بنده ..!!!!
- تو نمی فهمی عزیزم!تو بیماری!!! ببین الان دستتو گرفتم ؛ چیزی ازت کم شد؟!!
(با عصبانیت و فریاد)... دختره ی روانی ؛داره از دماغم خون میاد . من صد تا مثه توی لاشی رو به راه آوردم .اونوقت توی جنــــــــ.. ؟!!
* * *
- سلام آقای رئیس! متاسفم که دیر شد .استاد پروازی داشتم و ...
- عزیزم مشکلی نیست. بیا تو اتاقم کارت دارم ... ( کنار میزش تکیه داده و دود پیپش رو با ولع خاصی بیرون میده )
- شنیدم دانشجویی.ترمی چقدر میدی ؟ باباتم که ...
- خوب زندگی سخته دیگه . باید ساخت و تلاش کرد ...
- از منشی یه فرم واسه آپارتمان های ۱۲۰ متری بگیر... امروز عصر نمیخواد کلاس بری .بریم بازار اول گوشی تو عوض کن ؛ بعدش بریم چند جا ؛ ماشین سبک برداری ...
- آخه نمیشه ... پول اینا یعنی یه عمر دویدن من ...!
- کی گفت تو پولشو بدی ؟! ( جدی و محکم ) تو باهوشی . میتونی همه چیز رو زودتر از وقتش بدست بیاری ... حالا برو بیرون !
نگاه همکارا و پچ پچهای آزار دهنده : راسته بخدا که میگن همه دانشگاه آزادی ها خرابن . یک ماه نشده مخ رئیسو زد ! نگاه چه خودشو مظلوم نشون میده ! دختره ی گدا ...
- متاسفم. من نمیتونم اینجا کار کنم . درس هام زیاد شده آقای ...
- مرخصی بگیر. من نمیذارم از اینجا بری ...
- چرا؟ چرا با من اینکارو میکنین ؟ من به این پول نیاز دارم.چرا مثه همه با من رفتار نمیکنین ؟من مثه نوه ی شمام ... چرا دست از سرم بر نمیدارین ؟ خسته شدم از بس ... ( گریه فرصت نداد و رئیس تو اتاق تنها شد . مثه همیشه که تا حرف صیغه و ملک و املاک میشد ... اما اینبار واسه همیشه ...)
کار . دانشگاه . جامعه . از همکار. مدیرعامل . رئیس هیئت مدیره فلان شرکت معتبر . دوست . همسایه . دکتر. مهندس . استاد . . .
بارها و بارها این جملات رو شنید و تحمل کرد ... فقط گفت چرا؟ خیلی ظاهرش به اینجور آدما میخوره ؟! چرا ...؟
* * *
درست بعد همه ی این فشارهای روانی جلوم سبز شد:
- سلام شـ ... خوبی خانوم کوچک دنیای مـــــ ...؟!
- چرا اینجوری نگام میکنی ؟!
- دوستت دارم دیوونه ...
- برو بابا ... حوصله این چرت و پرتارو ندارم . تصمیمم رو گرفتم . میخوام تو خلیج خودمو ...
- خر شدی ؟! همه اش واسه شعر گفتنه ! دیوونه یه بار دیگه شعر بگی نه من ؛ نه تو ... ببین اگوری پگوری من !!! زندگی رو ساده بگیر ... بخدا کاری نداره ...میخوام ببوسمت . اجازه میدی ؟!
- خیلی عوض شدی ... مثه همه ی آشغالهای دیگه ... میذاری یه کم حرف بزنم ؟! دیگه کم آوردم ... دیگه مثه همیشه محکم نیستم . الگو نیستم . به آخر رسیدم ... آخر ...
( باز داره ساز خودشو میزنه ) - شاد باش . ببین دنیا ارزش نداره اشکای نازتو ببینه ...
- ( بخودم میگم) خیلی احمقی ؛ پس چی شد ؟ میخواستی تو بغل خدا بری یه شب ؟ جا زدی ؟ میخواستی شادی هارو تو دلت زندونی کنی ... پس کو ..؟
نمیذاره حرف بزنم . اونی که همزادم بود . راهمون یکی بود ؛ اونهم مثه همه شده ... هی با توام : خدای دریاها ... من دارم میام پیشت ... همین روزا ...
* * *
(بتاریخ نامعلوم ) تیتر روزنامه صبح ساحل
- پیدا شدن جسد دختر خندانی در آبهای خلیج-
اظهارات مسئولان : باید این مسائل ریشه یابی بشن ! مشکلات عاطفی . نبود شغل مناسب و از هم گسیختگی خانوادگی ...
به همین سادگی ..................................................................................پایان !
نه ؛ من خانه ای ندارم
سقفی نمانده است
دیوار و سقف خانه ی من
همین هاست که می نویسم
همین طرز نوشتن از راست به چپ است
در این انحنای نون است که می نشینم
سیر من از همه ی بلایا سرکش - ک - یا - گ - است ..!
پ ن ۱ : میدونم اینجا به شدت در پیته. اما باور کن وقت ندارم قالب رو عوض کنم !!!
پ ن ۲ : ۲۶ آذر. جلوی ۳۰۰۰ نفر تماشاچی . اجرای تنها دختر دانشگاه روی صحنه . تشویق بی امان اونا ... من چه ام شده بود ؟!! کولاک کردی دختره !!!
پ ن۳: دارم بهت فکر میکنم . اینکه چی میشد همه مثل من به دیگران فکر میکردند ... نه ؛ دنیایی از نوع گلستان نخواستیم . فقط آدم باشیم !!!
این روزا به شدت احساس میکنم که شبیه جودی شدم !
حتی یه عروسک بابالنگ دراز هم خریدم گذاشتم کنار آینه میز توالت و شبا درست عین یه منگل کند ذهن بهش خیره میشم و میگم بابا چرا اینجوری شد پس ؟!
تازه فهمیدم که چقدر شبیه منه : کشیدن کاریکاتورایی که بعدش دردسر میشه . شعرای در پیتی که تو نشریه ها چاپ میشه . مقاله های طنزی که سر و صدا میکنه . خنده های مکرری که ریشه عصبی داره و کسی نمی فهمه!دارم ادامه میدم. مثل همیشه ...
شاد و شنگول و خوشحال ! اما جدا من شادم ؟!! وقتی شادی ها گم میشن اینجوری میشی . عق ات میگیره از همه چی؛ دلت میخواد تموم حرفای نزده رو سر یکی خالی کنی - اون یکی شاید تو باشی - اما طرف دستتو میخونه و مدام در میره . میره و میره تا دور میشه . آخرش میاد یه روز صاف صاف تو چشات نگاه میکنه و میگه چته ؟ خل شدی دختر ؟!!
دلت میخواد این کیبوردو بکوبی تو سرش بگی که چقدر میتونی احمق باشی که نمیذاری من یه کلمه حرف بزنم !
واسه خودش میبره و میدوزه ... میگه بیا تنت کن . . .
چقدر این روزا شبیه جودی شدم . خیلی دنبال کتاب پرنده ی خوشبختی از مترلینگ هستم . منتظر نامه ... از بابایی که ندارم !
روزا دارن میگذرن . به همین سادگی ۲۱ سال رو باختم. سکوت . کارهای نکرده . چهره های نکشیده . شعرهای نگفته . صدام بزن : فاحشه ی خوشبخت ! نه یادم اومد دقیقا اینچنین خطاب شدم : فاحشه ی آخوند زده ! آره همین بود !
مقید شدم به قوانین خودم . اینچنین باش تا نبازی . آفرین . بچه مثبت مامان . درسخون و نخاله !!! دیوارها یه ساله که شکسته .هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم. همه چیز عجیب شده . دنیایی جدید با نگاه های تازه ...
چقدر شبیه جودی شدم ...
بجای پشت بوم خوابگاه میرم طبقه آخر ساختمون دانشگاه میشینم و به ماه نارنجیه تو آسمون نگاه میکنم . راستی چقدر شبیه زرده تخم مرغه ! آخ . چقدر خوشم میاد وقتی با کره عسلی بشه و هورت بکشی بالا ...
دنبال یه نقضی واسه این قانون همیشگی . اما نمیشه . راه نمیده که نمیده ... چرا نمیتونی ثابت کنی که میشه همه اینارو نقض کرد ؟ چرا نمیذاری ثابت کنم ؟! چرا نذاشتی که حرف بزنم ؟
چقدر شبیه جودی شدم ... بابا عروسکت هست. مثه خودت خنگه ! موهاشو هم به زور مثه تو صاف کرده! مثه جنتلمن های انگلیسی ..!
حوصله نوشتن ندارم ...
پ.ن ۱ : با هزار زحمت دوباره این وبلاگ رو تاسیس کردم . انتقال نمی یافت !
پ.ن۲: به زودی قالب جدید از راه میرسه .
پ.ن ۳: شاید وقتی دیگر ...