شاید بخاطر انتخاب...

 

 

* درد من حصار برکه نیست 

درد من ؛ 

زیستن با ماهیانی ست که 

تصوری از دریا در ذهنشان   

جائی ندارد ...  

  پ.ن۱: تازه از تهران آمده ام/ چقدر شلوغی خیابان ها و مردم سبزپوش و این جنب و جوشها به آدمی انرژی میدهد ... 

پ.ن۲: آرام شده ام / حتی آرام تر از خواب درختان این دیار ... رشد کرده ام به ملکوت اشیاء و حسی ست نهفته در وجودم ... آی انسانهای همیشه محدود لذت رهائی را به این حصارها مفروشید ... 

پ.ن۳: این بی پرده گوئی ها و خراشیدن وجه ی همدیگر؛ این هزینه های گزاف و ریخت و پاشها چه سودی برای کارگر خسته ای دارد که به ۱۰ شب نکشیده سر بروی بالش بیهوش می شود و از مناظره ها هم بیخبر ؟!! 

  

پ.ن آخر : شاید وقتی دیگر ... شاید ...