دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

دختر خلیج ...

در قله ی ماسه ها زاده شده ام من/ بدین گونه تمامی دریاهای جهان را / فرو می بلعم ...

پیری...

به جهنم که پیر می‌شوی

دیوانه !

چروک زیر چشمانت

همان‌قدر زیباست

که چین روی دامنت ...

* * *

پ ن : ندارد!

تنهایی...

* کوچکتر که بودم

فکر میکردم تنهایی یعنی

وقتایی که هیشکی خونه نیست...

اما حالا ...


با صدهزار مردم، دلتنگی/ بی صد هزار مردم، تنهایی

* * *

پ.ن 1 : چتر نمی خواهد این هوا ... / تو را می خواهد..!

پ.ن 2 : لطفا در این مکان بغض نکنید / اینجا ابرهای زیادی خودکشی کرده اند..!

پ.ن آخر: یلدای بی منت مبارک

اصفهان

* خدا زمین را گرد آفرید 

تاهیچ آدمی گوشه گیر نباشد 

اما من فکر میکنم 

زمین مکعبی ست 

که هر روز گوشه ای از آن را گریه کرده ام ... 

 

* * * 

پ ن : آمده ام نصف جهان ... روزهای خوشی و ناخوشی ... 

گاهی دلت واسه خودت تنگ میشه ... فقط واسه خودت !

آغوش...


* دلم آغوشی میخواهد ...

که نه "مرد" باشد و نه "زن"

خدایا زمین نمی آیی ..؟!

 

* * *

پ.ن 1: خیانت را کتاب جمله نویسی بمن یاد داد / همان جایی که گفت جای خالی را پر کن ..!

پ ن2 : من آمده ام که خوب باشم / زنده باشم و زندگی را فریاد بزنم / من آمده ام که روزهای تلخ گذشته را پاک کنم و خوب زندگی کنم ...

چقدر دلتنگ جمله ای از جنس مرهمم ... از جنس : هنوز هم دیر نیست ...

چقدر دلنتگ نفس کشیدن زندگی ام / دلتنگ خودم بودن ..!

چقدر دلتنگ خاطره هایی ام از جنس جنوب و شرجی و گرما

چقدر دست هایم سرد شده اند در گیر و دار زندگی ... چقدر مرهم باید ...

شاید وقتی دیگر ...


شاید...


لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی،

گوگل و ایمیل و فیس بوک و فلان را بیخیال شوی،

با خانواده ت دور هم بنشینید،

یا گوش به درددل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن پاره ی برقی است یا نه ؟


لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی

در تقسیم عشق، در نهایت تو برنده ای یا بازنده !


لازم است گاهی عیسی باشی،

ایوب باشی،

انسان باشی

ببینی می شود یا نه ؟

و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر بخودت بنگری و از خودت بپرسی

که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم ...


آیا ارزشش را داشت . . ؟